برادر کوچکم از طریق پسرخاله‌اش کتاب شاهرخ را از مقر کتاب امانت گرفته است. دو روزه تمامش می‌کند و ازم می‌خواهد از این به بعد برایش کتاب نخرم! علت را که می‌پرسم پاسخ می‌دهد: کتاب وقتی امانت باشه باید سریع برگردونی برا همین مجبور میشی سریع بخونیش! ولی کتاب که برا خودت باشه هی میندازی پشتِ گوش! تازه از لحاظ اقتصادی به صرفه‌تر هم هس!» بهش گفتم: پس میخوای کتاب عمار حلب»ی که این قدر اصرار داشتی برات بخرمش؛ مهلت بذارم تا زودتر بخونیش؟» جواب داد: نه! این یک دلیل دیگه داره! این کتاب مثل کتاب گردان قاطرچی‌ها میمونه! بعضی کتاب‌ها هستند که اگه تمومشون کنی پشیمون میشی. دوست داری کم‌کم بخونی تا تموم نشه. مثل چلوکبابه که یواش یواش می‌خوری تا مزه‌اش زیر زبونت بیشتر بمونه! شما تا حالا چنین حسی به کتاب‌هات داشتی؟!» از نوع نگاهش خوشم آمد و پاسخ شنید: آره. کتاب‌های مثل شهربانو، غریب قریب، ملت عشق اینا چنین حسی داشتم ولی همون‌طور که تو خوردن ولع دارم تو خوندن هم حریصم! دوست دارم تندتند به کتاب‌ها حمله بکنم! تموم کنم و برم سراغ کتابِ بعدی! چشم‌هام گشنه‌اس! می‌فهمی؟!» تو چشم‌هایش خوندم که بهم گفت: چه‌قدر وحشی‌ای تو!» ولی از شرم و خجالت بر زبان نیاورد!

5 سوال مهم در داستان ساسی مانکن

سیل محبت و مهربانی در مدرسه

داستان عکس با حاج قاسم و ابومهدی المهندس

کتاب مثل کباب!

کتاب ,مثل ,تو ,» ,ولی ,سریع ,کتاب مثل ,چنین حسی ,» از ,نگاهش خوشم ,از نوع

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

mojebarank دانلود پایان نامه مجله مهتاب sheykhbenyamin عصر فان | سایت تفریحی یکتا فیلم ، مرکز ساخت کلیپ،سینک ،خدمات میکس و مونتاژ ،آموزش ادیوس برج موزیک , موزیک برج , دانلود آهنگ جدید myflpshop تی وی نوستالژیا اینجا همه چی هست